یک سال و نیمگی گلم
خب برسیم به شیطنت های خانم طلای من
یعنی یاسمین بزرگ بشی سانترال مانترال بشی میکشمت اینقد شیطونی و فضولی دختر یکم متانت و ناز داشته باش پدرم رو در آوردی
یعنی شدیم من و تو پت و مت و تام و جری تو میریزی من جمع میکنم خرابکاری میکنی من درستش میکنم همشم دارم دنبالت میدوئم
کابینتها نابود شدن
اسباب بازیا همه داغون
کامپیوتر رو پاورش رو میزنی تند تند اگه از پشتش خاموش نباشه گند میزنی به ویندوز یک سال و نیمته جیگر سه تا موس و یه کیبرد و اسپیکر رو نابود کردی
سری شارژر گوشیمو از پریز کندی خرابش کردی کلی پول برا این یه ذره شارژر پیاده شدم
سریا هندزفریم رو هفته ای یه بار میکنی باید برم سری بگیرم
خخخخ دیگه بسه دخملم گناه داره آبروش رفت فداش بشم همه فدا سرت عشقم
امشب داشتیم دور هم تی وی میدیدم و خوراکی میخوردیم اومدی پشتت رو کردی خوابیدی برعکس خوراکی میخوری و تی وی میبینی
اینم عکسش
اینم تفریح جدیدت
پرتاب کفش از بالا به زیر زمین
داشتم جارو میکردم دیدم آجی کتونیا منو آورده شمام مال بابارو دیگه بماند فرش رو خاکی کردید و یه ساعت دنبالتون دوییدم تا رضایت بدین بزاریدشون بیرون
راستی شیطون بلا واکسن یک سال و نیمگی ات رو هم زدی عزیزم تازه شدی ده کیلو فدات بشم
23/اردیبهشت /1393
چند روز قبل رفتیم بازار و حرم سر راه گیر داده بودید عینک بخرم براتون بعد توی هوای ابری عینک زده بودید و راه میرفتید یاسمین موش بخورتش ک عینکه رو چقد جدی زده بود اون وقت نازی برگشته میگه مامان چند بار بگم منو بدون بابایی تو تاریکی نبر بیرون وسط خیابون مردم از خنده ساعت 6 اونم تو بهار
چند روزه حس خیاطی دارم روز اول ک شروع کردم خیاطی کنم برا خودم پارچم رو برش زدم و داشتم کارای لباسم رو میکردم یهویی نازنین زهرا جونم گفت مامان مرسی داری برام لباس میدوزی منم دیگه هر کار کردم دستم به دوختن لباس خودم نرفت ساعت نه شب پاشدم برا شما دوتا فسقلی دوتا پیرهن بهاری دوختم و یک ساعته تموم شد که بقول آجی قبل اومدن بابایی باشه بابا بیاد ببینت کیف کنه شیرین زبون من
اردیبهشت 1393