پست تصویری پاییز و زمستان دوسالگی 1393
روز اربعین جمکران
بعدشم پارک
خودت از کنار وسایل بازی اومدی کنار و گفتی پیش گل عکس بگیرم
شهر بازی رنگین کمان
قبل به دنیا اومدنت هر هفته پنج شنبه ها یا جمعه ها نازنین رو میبردیم رنگین کمان بعد ک شما هم اومدی بازهم میرفتیم اما یه مدت که بابا وقتش کمتر بود نتونستیم بریم شما از قبل یکسالگی سوار بیشتر وسایل بازی میشدی ولی اینبار ترسیدی و سوار هیچکدوم نشدی و فقط نگاهشون میکردی و دوست داشتی وقتی خاموشن سوار بشی
چند تا عکس قدیمی تر
حرم حضرت معصومه روز ولادتشون که روز دختر بود و بعد رفتیم کادو خریدین برا خودتون
خواهرانه
عروسی دختر عموی بابایی
یک روز خوب که آجی میخاست بره کلاس و قبلش رفتیم پارک
عاشق لاک زدنی اینجا من سر درد داشتم یک شیشه لاک رو تا استراحت میکردم تموم کردی
لباغس صورتی عکسهایی بالایی رو هم که عاشقش بودم یک روز که بیرون رفته بودیم و لاک خریدیم وقتی اومدیم تا داشتم لباسای اجی رو عوض میکردم نصف شیشه لاک رو ریختی روش و فرش رو هم لاکی کردی بعد میگفتی بدین دشنده (ببین قشنگه )
یک روز تعطیل بابایی چون میدونه من خیلی بوستان علوی رو دوست دارم پیشنهاد داد ناهار رو بریم اونجا و کلی خوش گذروندید از بازی با تاب و سرسره بگیر تا خاک بازی و آب بازی و توپ بازی ...
اوایل پاییز یک روز میخاستیم بریم سینما که نشد و اومدیم حرم
روضه مامان جون و دخترم که داره دعا میکنه
خیلی به روضه و مداحی و حرم علاقه داری روز شهادت امام رضا تلویزیون داشت حرم رو نشون میداد گفتی مامان صلوات بخون بعدم گفتی مامان منم برم تربلا (کربلا)
ساعت دو نصفه شب دل نمیکندی از تخمه و کارتون
مامانی قربونتون بره
سخت ترین فکر این روزهای من شیشه خوردنته که بدون شیشه خوابت نمیبره
و فقطم دیگه توش چایی میخای برای فکت و دندونات میترسم
سبزی خریده بودم و داشتم بسته بندی میکردم اول اومدی یکم خوردی و گفتی مزه است (خوشمزه ) بعدم نشستی کمکم کردی
7/دی /1393
چند روز پیش آناهیتا دوست کلاس زبان آجی یه کیف بافتنی با خودش آورده بود شما هم خوشتون اومد و گفتید براتون ببافم اینم کیفهایی که برای شما و آبجی بافتم
یاسی جونم دختر شیطون و نترس من
کم کم شما هم داری بزرگ میشی و خانم تر ولی از شیطونی هات هر چی بگم کم گفتم یعنی فقط بگم کم آوردم در مقابلت
توی گوشی و تبلت که دیگه از همه چی سر درمیاری گاهی نازنین میاد سوال داره ازت میپرسه از بس همش گوشی های ما رو میگیری و دیگه تبلت دوس نداری
توی خونم همش دنبال یه جای بلندی که بری روش بشینی حتی چهارپاییه دو متری
همشم دور و بر گازی و در حال خاموش روشن کردن شعله ای گاز
تا آهنگی از تلویزیون یا گوشی ها در بیاد میگی برقصم و شروع میکنی رقصیدن
اینجام توی موسسه زبان آبجی صدای سی دی آجی میومد رفته بودی تویی کلاس بقلی که خالی بود و برا خودت میرقصیدی
اینجا منو دیدی خجالت کشیدی
10/بهمن /1393