لحظه شماری تا بدنیا اومدن گل یاس

این نوشته ها  رو قبل از این که بدنیا بیایی برات نوشته بودم میتونی اصلشو توی اون وبلاگت بعدها بخونی 

سلام یاس گلم البته هنوز نمیدونم دختری یا پسر ولی خوب فعلا یاسی منی گل کوچولوم امروز فکر کنم برای اولین بار تو دلم بازی کردی و تکون تکون خوردی قربونت بشم

میدونی الان تقریبا یک ماهه میدونم هستی ما چند سال دیگه منتظرت بودیم ولی تو اینقدر مهربونی که زودی اومدی پیشمون خواهرت هنوز دو سالش نشده و تقریبا با هم دوسال اختلاف دارید اگر بدونی چقدر نی نی دوست داره

میدونی هنز به هییییییییییییییچ کس نگفتیم هستی فقط من و بابایی و خواهرت میدونیم یکمی تو شوکم اولش گریه کردم باور نکردم خسته ی شیطونی های نی نی اول بودم کلا ناشکرم ولی الان بودنت برام بی نهایت مهمه و همش از سر عشق بابایی بود اگر بدونی چقدر خوشحال شد که تو هستی وقتی هنوز من درگیر بودم با احساسم دستش رو میذاشت رو شکمم و قربون صدقت میرفت الان احساس میکنم زندگی بهم لبخند زده و منم پاسخ این لبخند رو میدم با عشق به تو با حس دوباره ی مادری ام

برای خواهری حدود یکساله وبلاگ درست کردم گفتم تو هم وبلاگ داشته باشی قربون هر سه تون برم عاشقتم مامانی مهربونم 

5/ اردیبهشت /1391

سلام بعد  مدتها دارم دوباره برات مینویسم حسابی شیطون شدی و همش تکون تکون میخوری

دیدی حس منو و بابایی درست بود امروز رفتم سونوگرافی و گفت تو دخملی عزیزم خیلی دوست دارم

ای کاش بچه ها توی انتخاب اسمشون به مامان و بابا کمک میکردند به نظر تو یاسمین قشنگه یا یاسمین زهرا ؟

الان 23 هفته و یک روزه که هستی فکر کنم حدود آبان به دنیا میآیی خیلی دوست دارم نازنین زهرا و بابایی هم خیلی منتظرت اند و دوست دارند عزیزم

21/تیر /1391

سلام یاسی خوشگلم

تا چند روز دیگه میایی پیشمون به نظرت چه شکلی هستی ؟ هر شکلی که باشی ما دوست داریم نبات کوچولو

شیطون بلا شبا که میشه شروع میکنی تکون خوردن تو رو خدا مثل آبجی نازی شب بیدار نباشی من گناه دارم !!!

چند هفته پیش رفتیم برات چند دست لباس گرفتیم چند تا هم خودم برات بافتم عسل کوچولو

رختخوابم میخواستم برات بخرم که مامان جون برات زحمت کشید درست کرد مبارکت باشه نینی کوچولو

حالا دیگه همه منتظرتیم قربونت برم بیا و آجی کوچولوت بازی کن نازی عاشق نی نی هاست

23/مهر /1391

سلام گلم الان یک ماه و 24 روزته باورت میشه به این زودی گذشت

اگر بدونی چقدر دوست دارم یه وقتهایی میخوام لپاتو اینقدر بکشم تا گریه ات در بیاد ولی به خاطر اینکه وقتی گریه کنی نمیشه ساکتت کرد این کارو نمیکنم!!!

روز 3 ابان ساعت ده و بیست دقیقه صیح به دنیا اومدی اینقدر کوچک بودی که نگو 3120 گرم بودی قربونت بشم تا حدودی شبیه نازنین زهرا جونم بودی اما شکل خودت بودی خوشگل و ظریف و خواستنی

شب عید غدیر ده روزت بود که آقا جون اسمت رو گذاشت همون شبم نافت افتاد

الان دو سه روزه جواب حرفهامو با صدای نازت میدی و آقون میکنی و به مامان و بابایی میخندی به نظرم آبجی رو خوب میشناسی با چشمات تعقیبش میکنی و میخندی

کلا ماشالله خوابت از آبجی بهتره ولی یه وقتهایی یه کارهایی میکنی که دشمنت نبیبینه وقتی گریه میکنی مگه ساکت میشی یه جییییییییییییییغ های بنفشی میزنی دیدنی

خدایا شکرت برای این بچه های ناز که اینقدر خوبند و شکرت برای سلامتی و سالم بودنشون خدایا ممنون

28/آذر /1391